ترازو گشتن. [ ت َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) ترازو شدن : نیم آگاه از زلف بلندش اینقدر دانم که از دلها ترازو گشت مژگان رسای او.صائب ( از بهار عجم و آنندراج ).و رجوع به ترازو شدن شود.