تراز کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هموار و مستوی کردن چیزی. || قرار دادن تراز در آخر حساب. بالانسه . ( فرهنگستان ). معادل کردن دو ستون دخل و خرج در دفاتر حساب ، اعم از دفاتر بانکی یا بازرگانی. || نقش و نگار کردن : گهی ز میغ زند بر مه دوهفته رقم گهی ز مشک کند بر گل بنفشه تراز.
قطران ( از انجمن آرا ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- تعیین کردن پستی و بلندی سطح چیزی . ۲- هموار کردن سطح زمین مسطح ساختن زمین یا چیزی دیگر.
فرهنگ معین
( ~. کَ دَ ) (مص م . ) تعیین کردن پستی و بلندی سطح چیزی و برطرف کردن آن .
فرهنگستان زبان و ادب
{align} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] قرار دادن و تنظیم کردن متن در صفحۀ وب یا بر صفحۀ کاغذ {levelling} [مهندسی نقشه برداری] عمل قرار دادن یک امتداد، صفحه یا مدل تصویرسنجی در وضعیت افقی
مترادف ها
slight(فعل)
ناچیز شمردن، تراز کردن
level(فعل)
نشانه گرفتن، مسطح کردن، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن
line(فعل)
اراستن، پوشاندن، استر کردن، خط دار کردن، تراز کردن، خط کشیدن، خط انداختن در