تراث

لغت نامه دهخدا

تراث. [ ت ُ ] ( ع اِ ) میراث. ( آنندراج )( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آنچه از مرده بکسی رسد. ( منتهی الارب ) ( المنجد ) ( ناظم الاطباء ). و اصل التاء فیه واو. ( منتهی الارب ). ترکه میّت. مرده ریگ.

فرهنگ فارسی

میراث . آنچه از مرده بکسی رسد . ترک. میت مرده ریگ .

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:ارث

پیشنهاد کاربران

ثقافه، بیشتر معنی فرهنگی میدهد تا سایر کلمات
مجموعه ای از اداب و رسوم و فرهنگ یک قوم یا ملت

بپرس