تر

/tar/

مترادف تر: خیس، مرطوب، نم، نمسار، نمناک ، باطراوت، تازه ، تردامن، فاسق، ملوث، صعوه

متضاد تر: خشک، پلاسیده، پژمرده

معنی انگلیسی:
wet

لغت نامه دهخدا

تر. [ ت َ ] ( ص ) نقیض خشک باشد. ( برهان ). آب رسیده. ( فرهنگ رشیدی ). ضد خشک. ( انجمن آرا ). آبدار. ( آنندراج ). چیزی که دارای بلّت باشد. مقابل خشک. نمدار و مرطوب. ( ناظم الاطباء ). محمد معین درحاشیه برهان آرد: گورانی تر ، خیس. فریزندی و نطنزی و یرنی ، تر . سمنانی و سنگسری و لاسگردی و شهمیرزادی و سرخه ای ، تر. دزفولی تر، خیس ، مرطوب :
گذاره شد از خسروی جوشنش
بخون تر شد آن شهریاری تنش.
دقیقی.
ترّ است زمین ز دیدگان من
چون پی بنهم همی فرولغزم.
آغاجی.
چنان تنگ شد روزگار نبرد
گل تر بخوردن گرفت اسب و مرد.
فردوسی.
ز بویش جهانی پر از مشک شد
دو دیده مرا ترّ و لب خشک شد.
فردوسی.
تا نکردی خاک را با آب تر
چون نهی فلغند بر دیوار بر؟
طیان.
گهی ز نوک قلم گنج کن ز خواسته پر
گهی به تیغ زمین کن ز خون دشمن تر.
فرخی.
دریاب که تر میکند از خون جگر
هجران تو از هر مژه دستارچه ای.
ابراهیم بن حسین نسفی.
مرد چون پیر شد جبان گردد
تیر چون تر شود کمان گردد.
سنائی.
دود تیره ز چوب ترباشد.
سنائی.
خط دبیر تر بود خاک کنند بر سرش
خصم تو شد چو آب تر خاک بسر بر آن تری.
خاقانی.
هر کس را جام درخورش ده
از سوخته فرق کن تران را.
خاقانی.
از طمطراق این کره تر مترس از آنک
باد است کو دهل زن خیل سحاب شد.
خاقانی.
گبر زشت و از گدایان زشت تر
روز سرد و برف و آنگه جامه تر.
مولوی.
هرکه بگوش قبول دفتر سعدی شنید
دفتر وعظش همه همچو دف ِ تر شود.
سعدی.
- چشم تر ؛ چشم گریان :
از درون سوزناک و چشم تر
نیمه ای در آتشم نیمی در آب.
سعدی.
- ناخن تر نشدن ؛ مجازاً در بیت ذیل ، چیزی نکاستن. بحساب نیاوردن و ارزش بمال بخشیده ننهادن :
ببخشد دست او صد بحر گوهر
که در بخشش نگردد ناخنش تر.
نظامی.
|| بسیار مرطوب. آغشته ( بخون و آب ) :
ز خون دلیران شده خاک تر
بسی کشته افکنده بی پا و سر.
فردوسی.
|| ( اصطلاح پزشکی قدیم ) ضد خشک ، و آن بر دو قسم است : تر بالقوه و تر بالفعل. تر بالقوه آنست که هرگاه از حرارت غریزی منفعل شود تری را در بدن بوجود آرد که نبوده است ، و تر بالفعل آنست که تری آن بلمس دریافته شود : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

علامت صفت تفصیلی، تازه، آبدار، خیس، نمدار، نقیض خشک
علامت صفت تفضیلی بهتر سپیدتر دراز تر.
بریده شدن . یا بریدن چیزی را لازم است و متعدی . یا بیرون افتادن استخوان . انقطاع استخوان و هر عضوی . انقطاع و ساقط شدن استخوان . ساقط شدن دست . یا دور افتادن از شهر خویش . تنها و دور شدن از قوم خویش . یا بیرون افتادن هسته از کوبه . یا انداختن شترمرغ ما فی البطن خود را . یا فربه و با گوشت شدن جسم کسی .

فرهنگ معین

(تَ ) [ په . ] ۱ - (ص . ) تازه ، جدید. ۲ - آبدار، خیس .
( ~. ) (ص . ) ۱ - نیکو، زیبا. ۲ - آلوده ، ناپاک مانند: تر دامن .
[ په . ] (پس . ) علامت صفت تفضیلی : بهتر، سپیدتر، درازتر.

فرهنگ عمید

علامت صفت تفضیلی که در آخر بعضی کلمات در می آید و برتری و رجحان کسی یا چیزی را بر کسی یا چیز دیگر می رساند: بزرگ تر، بهتر، داناتر.
۱. تازه.
۲. [مقابلِ خشک] آبدار، خیس، نمدار.
۳. [قدیمی، مجاز] خوشایند، دلنشین: چو بر چرم آهو براندود مشک / نوایی تر انگیخت از رود خشک (نظامی۶: ۱۰۶۱ ).

گویش مازنی

/ter/ مایع و لعاب چسبناک - برای تو & آویزان – آویخته & تبر وسیله ی قطع درخت و سرشاخه های آن و هر نوع چوب

واژه نامه بختیاریکا

( تِر ) باد معده
( تِر ) به تِر تِر وَستِن
( تِر ) بی مایه؛ آبکی. مثلاً این علف تِرِّه یعنی این علف بی مایه است
( تَر ) تازه؛ جوان
( تُر ) راه
( تُر ) غلت؛ چرخ؛ تاب
( تُر ) نه به تُر
تر تلی؛ تِلی؛ یَشو

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَمْ تَرَ: ندیدی و نمی بینی
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
ریشه کلمه:
رئی (۳۲۸ بار)

مترادف ها

watery (صفت)
ابدار، رقیق، ابی، تر، ابکی، پر اب، اشکبار

humid (صفت)
ابدار، نمناک، مرطوب، تر، بخاردار، نمدار

wet (صفت)
خیس، مرطوب، تر، بارانی، اشکبار

soggy (صفت)
خیس، تر

moist (صفت)
گریان، نمناک، مرطوب، تر، نمدار، پر از اب

dewy (صفت)
تازه، مرطوب، تر، تر کرده، شبنم دار، ژاله دار

rainy (صفت)
تر، بارانی، پر باران، رگبار گرفته

فارسی به عربی

ممطر , رطب

پیشنهاد کاربران

خیس , مرطوب، پوشیده شده یا اشباع شده با آب یا مایع دیگر.
تُر بر وزن لُر در گویش اصفهانی آرش قِل خوردن و چرخیدن دارد. بچه های قدیم با لاستیک های دوچرخه و با هدایت یک چوب کوتاه آن را به حرکت می انداختند و همراه با آن می دویدند و حتی مسابقه می دادند و به این بازی تُرتُره بازی می گفتند.
در لکی :
تور twer یا twr = مسیر ، اثر ، رد ، رد ماشین، حیوان، اشیاء و هر چیز دیگری
تور twer یا twr = همانند ، مثل ، ماننده
تَر tar = خیس ، مرطوب
تِر ter = باد شکم ( تِرِن = گوزو ، ادم ضعیف و بی دست و پا ، ادم چاق )
تر با فتحه به بندری باد شکم
( تَر ) واژه ای پارسی و ایرانی است.
( تَر ) به چمِ ( moist: خیس، نمدار، مرطوب ) و همچنین به چمِ ( fresh: تازه، نو ) در واژگانی همچون
( تَر و تازه، تَرگُل ) می باشد؛
چنانکه در رویه های 82، 146 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
ترتر
ترلمک در ترکی عرق کردن است
منافذی در بدن برای تماس با محیط بیرون
با افزایش حرارت بدن و تفاوت دما در دو طرف بدن باعث ایجاد فشار اسمزی در بدن و کشیدن آب حیاتی بدن به بیرون که عرق کردن در کار خودش نوعی طب است
در اسلام به عرق جبین زیاد اساره شده و پسندیده هست
تر در ترکی به عرق میگن
در زبان کردی با سکون روی ت و ر و البته تکیه روی ر به معنای "گوز" ه. 🙆
تَر واژه ای فارسی است.
همچنین بجای واژه ی عرق نیز میتوانیم از این واژه فارسی استفاده کنیم.
عرق کردم=تر کردم.
در کل به معنی تر تن
خیس
نم کشیده
در لری تَر به معنی مثل هست
مثلا میگن تَر چو
یعنی مثلِ چوب
تر در ترکی عرق مثل ( تر دیم: عرق کردم )
با درود و احترام ب مردمان شریف هر نقاط ایران؛
( تّر ) دز زبان ترکی ب معنی رطوبت نم دار میگن
( تّرّ دین ، عرق کردی . تّریًب سّن، عرق کردین ، تّرّدیم ، عرق کردم . تّرّدیگ ، عرق کردیم ، تّریریگ ، عرق میکنیم . تّریریز، عرق میکنید )
...
[مشاهده متن کامل]

همه زبان های کرد و لر و بلوچ و شمال و وو. . . بی نظیر هستن واقعا قابل ارزش و ستوده شدنی هستن مثل مردمش زیباتر میشه زنده نگهداریم و ب نسل های آینده تحویل بدیم.

در زبان لری بختیاری به معنای مسیر
و در
زبان کردی به معنای گوز است مثلا وقتی به کسی میگن ترنه یعنی گوزو یا آدم ضعیف و بی خاصیت
درزبان گیلکی شمالی کلمه تَر به معنای مرطوب و خیس هست
درگویش زبان بختیاری واژه تُر دارای دومعنا میباشد. ۱ - تُر= به معنای غلطیدن. ۲_ تُر= به معنای راه بسیار باریک ( کوره راه ) میباشد.
تر ( تور ) در زبان لری بختیاری به معنی ( مسیر - طرف - ناحیه. جای )
تر:با ضمه؛در زبان لری و لکی به مسیر باریک و پر پیچ وخم می گویند. راهی باریک که از عبور و مرور زیاد ایجاد شده است. مسیر جای پا
در زبان لری بختیاری به مسیر و راه باریک می گویند
جمله لری::
تر اونه بگر رو من باغ ::
مسیر آب را دنبال کن برو داخل
باغ
تَر :پیشوندی است که معنی و مفهوم جابجایی را میرساند. تَرا، تَری، تران، ترانه: تر و تازه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس