تر و فرز
/taroferz/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
تر و فرز: [ اصطلاح در تداول عامه ]به چابکی. به چالاکی. به تندی. بی فاصله.
( ( چند پر اسفناج اضافه کرد به سبزی ها. تر وفرز سبزی را لای روزنامه پیچید وبا نخ نایلون بست . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 43. ) )
( ( چند پر اسفناج اضافه کرد به سبزی ها. تر وفرز سبزی را لای روزنامه پیچید وبا نخ نایلون بست . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 43. ) )