تر و تازه. [ ت َ رُ زَ / زِ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ضد پژمرده. شاداب. سبز و خرم. خوش : روزگاری چنین تر و تازه نوبهاری چنین خوش و خرم.مسعودسعد.گر همی خواهی ترا نخلی کنندشرقی و غربی ز تو میوه چنندیا در آن عالم حقت سروی کندتا تر و تازه بمانی تا ابد.مولوی.و رجوع به تر و تازه کردن شود.
fresh (صفت)اماده، جسور، با روح، سرد، خنک، زنده، شیرین، پر رو، خرم، سبز، تر و تازه، تازه، باطراوت، تازه نفس، با نشاطbrand-new (صفت)تر و تازه، کاملا نو، نوpristine (صفت)پیشین، تر و تازه، اولی، طبیعی و دست نخوردهspan-new (صفت)تر و تازه، خیلی تازه، کاملا تازه