تذریع. [ ت َ ] ( ع مص ) خبه کردن کسی را به ذراع از پس وی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || خبر دادن کسی را به چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || بستن ذراع شتر را برسن زائد از جهاز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || بلند کردن مرد دست را برای ترسانیدن یا مژده دادن. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || فراخ کردن بازو را در شناوری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( متن اللغه ): ذرع الرجل فی سباحته تذریعاً؛ اتسع و مد ذراعیه ُ. ( لسان العرب ). || اقرار نمودن به چیزی. ( منتهی الارب ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || مدد خواستن بدودست خود و جنبانیدن هر دو دست را در آب کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دست اندازان رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || بدست اشاره کردن مژده ور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ): سوابق خیل لم یذرع بشیرها. ( اقرب الموارد ). خبر دادن کسی را به چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || زیاده روی کردن مژده دهنده در کلام خود. ( اقرب الموارد ). || سخت دشنام دادن کسی را مقابل مردمان : ذرعه بیننا؛ ای سببه. ( المنجد ).