فرهنگ اسم ها
معنی: قرقاول
برچسب ها: اسم، اسم با ت، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد
گوزن تا همی از شیر پر کند پستان.
ابوشکور.
بگاه سایه بر او بر تذرو خایه نهدبگاه شیب بدرّد کمند رستم زال.
منجیک.
چه نامست این مرد بر سان سروبسرخی رخانش چو خون تذرو.
فردوسی.
چو از آمدنْشان شد آگاه سروبیاراست لشکر چو پرّ تذرو.
فردوسی.
برفتم ز درگاه شاهی به مروبگشتم چو اندر گلستان تذرو.
فردوسی.
مجلس تو ز نکورویان چون باغ بهارپُر تذروان خرامنده و کبکان دری.
فرخی.
خرم تر از بهاری زیباتر از نگاری چابک تر از تذروی فرخ تر از همائی.
فرخی.
کاخ او پر بتان آهو چشم بزم او پرتذرو کبک خرام.
فرخی.
گشت نگارین تذرو پنهان در مرغزارهمچو عروس غریق در بن دریای چین.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) قرقاول
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
خروس صحرائی که بسیار زیبا و مانند طاووس یا صراخ رنگارنـگ است بعضی آنرا با قرقاول اشتباه گرفته اند اما خروس دشت از قرقاول زیباتر است متاسفانه با خشک شدن قنات ها و استخر های واقع در بیابان نسل خیلی پرندگان صحرا منقرض شده است
تذرو ( قرقاول )
تذرو از ریشه هندواروپائی تتر - teter که خود یکنوع صدای آوائی یا انوماتو و پوئیک Onomatopoeic است که یکنوع صدای پرنده ای میباشد که تذرو نیز صدائی متشابه دارد. تذرو در سانسکریت تیتیرا tittira ودر یونانی باستان تتراکس tetrax که یکنوع پرنده بوده جنانچه در یونانی ترتراون tetraōn معنی غاز میداده و در لاتین تررتر turtut نامی در همین زمینه میباشد.
... [مشاهده متن کامل]
چو از آمدنْشان شد آگاه سرو
بیاراست لشکر چو پرّ تذرو. فردوسی
تذرو از ریشه هندواروپائی تتر - teter که خود یکنوع صدای آوائی یا انوماتو و پوئیک Onomatopoeic است که یکنوع صدای پرنده ای میباشد که تذرو نیز صدائی متشابه دارد. تذرو در سانسکریت تیتیرا tittira ودر یونانی باستان تتراکس tetrax که یکنوع پرنده بوده جنانچه در یونانی ترتراون tetraōn معنی غاز میداده و در لاتین تررتر turtut نامی در همین زمینه میباشد.
... [مشاهده متن کامل]
چو از آمدنْشان شد آگاه سرو
بیاراست لشکر چو پرّ تذرو. فردوسی
درضمن فرهنگ فارسی اسدی توسی است نه نخجوانی که مقبره الشعرا مدفون است وصاحب گرشاسب نامه است وخط فارسی به غایت نیکو می نوشته.
درمازنی بدان"تیرنگ"Tireng"گویند.
تذرو : نام دختر داریوش سوم هخامنشی .
تذرو: در پهلوی تدر tadar بوده است . در پارسی ، ریختی کهنتر از واژه که شاید از گویشی وام گرفته شده است ، کاربرد یافته است.
( ( خورشها ، ز کبک و تذرو سپید
بسازید و آمد دلی پرامید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )
( ( خورشها ، ز کبک و تذرو سپید
بسازید و آمد دلی پرامید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )
تذرو. [ ت َ ذَرْوْ ] ( اِ ) مرغی سخت رنگین است . ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 420 ) ( حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) . مرغی است رنگین و نیکو. . .
هو
به معنی قرقاول.
به معنی قرقاول.