تدمیه

لغت نامه دهخدا

( تدمیة ) تدمیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) خون آلود کردن کسی را. ( شرح قاموس ) ( ناظم الاطباء ). بیرون آمدن خون از زخم. ( از اقرب الموارد ). خارج کردن خون از کسی بضربه. ( از متن اللغه ). || آسان گردانیدن ازبرای کسی راهی. ( شرح قاموس ). آسان کردن راه را برای کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغه ) ( از ناظم الاطباء ). || راه دادن کسی را. ( از ناظم الاطباء ). راه قرار دادن برای کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || نزدیک گردانیدن برای کسی. ظاهر شدن برای کسی. ( از متن اللغه ) ( از اقرب الموارد ) ( از شرح قاموس ) ( از ناظم الاطباء ). || بلاعوض کسی را از مال خود دادن. ( ناظم الاطباء ). || فربه ساختن شبان ماشیه را بچرا. ( از متن اللغه ).

پیشنهاد کاربران

بپرس