تدلی
لغت نامه دهخدا
تدلی. [ت َ دَل ْ لی ] ( ع مص ) ( از «دل ی » ) نزدیک شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) : ثم دنی فتدلی. ( قرآن 53 / 8 ). || فروتنی نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تواضع. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || تدلل ، یعنی خرامیدن. بمعنی تدلل است یعنی خرامیدن ، مانند تمطی که بمعنی تمطط است. ( ناظم الاطباء ). معنی آن تدلل است مانند: ثم ذهب الی اهله یتمطی ؛ای یتمطط. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح عرفان ) در اصطلاح عرفا، عبارت از نزول وجود مقربین است از مقام بیخودی و فناء در جبروت الهی به مرتبت هوشیاری که بعد از ارتقاء به نهایت مقام و مرتبت خود است و بعبارت دیگر صحو بعد از محو و هشیاری از بیخودی است و این خود نزول است از مقام فناء فی صفات اﷲ و سفر از حق بخلق است و گاه در مقابل نزول تجلیات حق است از مقام قدس ذات خود ( که هر کس را بدانجا راهی نیست و لایمسه الا المطهرون ) بمراتب نازله وجودی برحسب استعدادات وجود در کسب فیض و تجلی. ( از تعریفات جرجانی ). || نزول مقربین است و اطلاق شود در مقابل نزول حق بمقربین در مقام قرب و نزدیکی مقربین به او. ( از تعریفات جرجانی ). || درآویختن بدرخت و جز آن. ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
نزدیک شدن یا فروتنی نمودن تواضع .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. خرامیدن.
۳. شتافتن و نزدیک شدن.
پیشنهاد کاربران
طریق مجذوب سالک