تدلک. [ ت َ دَل ْ ل ُ ] ( ع مص ) خویشتن بمالیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). خود را مالیدن. ( آنندراج ). خویشتن مالیدن بوقت شستن اندام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || دلوک مالیدن بدن خود را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بوی خوش مالیدن بخود. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).