لغت نامه دهخدا
- تدریجی کردن کاری را ؛ عملی را به آهستگی و دوام انجام دادن.
- عمل تدریجی ؛ کاری که به آرامی و آهستگی و کم کم اجرا شود. ( ناظم الاطباء ). مقابل دفعی.
فرهنگ فارسی
مترادف ها
سست، کودن، کند، تنبل، اهسته، تدریجی
اهسته، تدریجی، پیگیر، قدم بقدم پیش رونده
بتدریج، تدریجی، تکه تکه
تدریجی
جزئی، تدریجی، غیر محسوس، درک نکردنی، غیر قابل مشاهده، دیده نشدنی، نفهمیدنی
تدریجی، گام به گام، قدم بقدم
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
رفته رفته
کم کم
سلام .
معنی معروف این کلمه آرام آرام است .
مانند : رسیدن به موفقیت امری تدریجی است ( برگرفته شده از کتاب تفکر و سبک زندگی پایه هشتم صفحه ۳۷ ) . یعنی رسیدن به موفقیت کاری آرام آرام است .
اما اغلب اوقات معنی درجه بندی شده نیز می دهد .
موفق و پیروز باشید .
معنی معروف این کلمه آرام آرام است .
مانند : رسیدن به موفقیت امری تدریجی است ( برگرفته شده از کتاب تفکر و سبک زندگی پایه هشتم صفحه ۳۷ ) . یعنی رسیدن به موفقیت کاری آرام آرام است .
اما اغلب اوقات معنی درجه بندی شده نیز می دهد .
موفق و پیروز باشید .
به ارامی کاری را انجام دادن
آهسته و رو به رشد
به آهستگی