لغت نامه دهخدا
تدریب. [ ت َ ] ( ع مص ) تدریب به چیزی ( بر چیزی ، در چیزی )؛ خوگرگردانیدن کسی را بر آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). یقال : درّبته الشدائد حتی قوی و مرن علیها. ( منتهی الارب ). || شکیبائی نمودن در کارزار، وقت شدت و فرار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ): صاروا الی التدریب وقف الحرب. ( اقرب الموارد ). || مواظبت کردن کسی را بر کاری. ( آنندراج ). || برآغالانیدن و حریص ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یقال : درّبت البازی علی الصید؛ یعنی برآغالانیدم باز را بر شکار. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر ) بار آوردن خوگر کردن. ۲- آموزانیدن آموختن .۳- ( اسم ) بار آوری . جمع : تدریبات .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بار آوردن ، خو گرفتن . ۲ - آموزانیدن ، آموختن .