تدخل

لغت نامه دهخدا

تدخل. [ ت َ دَخ ْخ ُ ] ( ع مص ) درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ضد خروج. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || اندرآمدن اندک اندک. ( تاج المصادر بیهقی ). اندک اندک درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). داخل شدن چیزی اندک اندک. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تُدْخِلِ: که داخل کنی
ریشه کلمه:
دخل (۱۲۶ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس