تدجیل. [ ت َ ] ( ع مص ) پوشیدن به چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پوشیدن چیزی را. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || زراندود کردن شمشیر. ( تاج المصادر بیهقی ). زراندود کردن برای فریب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زراندود کردن ظرف. ( اقرب الموارد ). دجّل الاناء طلاه بالدَجّال ؛ ای ماءالذهب و به شبه الدجال لأنه ُ یظهر خلاف ما یبطن. ( المنجد ). || جمله اعضاء به قطران بیالودن. ( تاج المصادر بیهقی ). همه اندام شتر را قطران مالیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). ابوعبید گوید: اذا هُنی جسد البعیر اجمع فذلک التدجیل ، و اذا جعلته علی المشاعر فذلک الدّس. ( اقرب الموارد ). || نیکو کردن زمین را با سرگین. ( از المنجد ) ( ذیل اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). || اقامت کردن در مکان. ( از المنجد ).