تدبیه

لغت نامه دهخدا

( تدبیة ) تدبیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) کاری گری.( منتهی الارب ). صنعت. ( تاج العروس ). تدبیة چیزی ؛ ساختن آنرا. ( از اقرب الموارد ). صنعت و کارگری. || تجارت کردن. کسب و تجارت. ( از ناظم الاطباء ).

تدبیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) در ریگستان افتادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). در دبه [ دَ / دِ / دُب ْ ب َ / ب ِ ] یعنی در جای پررَمْل افتادن. ( متن اللغه ). || اختیار کردن راه نیک را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). لازم گرفتن راه خیر را. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغه ).

فرهنگ فارسی

در ریگستان افتادن در دبه یعنی در جایی پر رمل افتادن یا اختیار کردن راه نیک را لازم گرفتن راه خیر را ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس