تخمین زدن
مترادف تخمین زدن: برآورد کردن، تقویم کردن، حدس زدن
برابر پارسی: انگاردن، برآورد کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
جدول کلمات
مترادف ها
حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اقامه کردن، تخمین زدن، نقل کردن
حساب کردن، تخمین زدن، محاسبه کردن
تخمین زدن، سنجیدن، بر اورد کردن
تخمین زدن، ارزیابی کردن، دید زدن، تقویم کردن
تخمین زدن، حدس زدن
تخمین زدن، پیش بینی کردن، از پیش نشان دادن
تخمین زدن، فرض کردن، حدس زدن، خیال کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ورانداز
تخمین زدن یا به پارسی، برآورد کردن به معنای � محاسبه تقریبی مقدار، عدد و یا میزان یک کمیت و یا قضاوت درباره آن � است.
نمونه: وسعت/مساحت این زمین را تخمین بزنید.
به پارسی بنیادی: پهنای این زمین را برآورد کنید.
نمونه: وسعت/مساحت این زمین را تخمین بزنید.
به پارسی بنیادی: پهنای این زمین را برآورد کنید.
براورد. . . . حدس زدن. . . . احتمال دادن. . .
تخمین کردن ، دید زدن