تخمیر کردن


معنی انگلیسی:
ferment, to ferment

مترادف ها

quicken (فعل)
جان دادن به، روح بخشیدن، زنده شدن، تسریع شدن، تخمیر کردن، زنده کردن

پیشنهاد کاربران

بسنخدن. [ ب َ س َ ن َ دَ ] ( مص ) تخمیر نمودن. || به جوشش آوردن. ( ناظم الاطباء ) .

بپرس