تخمکان. [ ت ُ م َ ] ( اِ ) بمعنی همان تخم ریحان است. ( شرفنامه منیری ) : بر سر کاچی که دایم میزدم تشنیع و طعن این زمان بر عذرخواهی تخمکان خواهم فشاند.بسحاق اطعمه.کتاب نان بگشا تا جواب برخوانی خطی که بر ورقش شد ز تخمکان مسطور.بسحاق اطعمه.