همان که داشت برادَرْت را بر آن تخلیط
همو ببست برادَرْت را به صد مسمار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 276 ).
چنین تخلیطها کرد به اول که به درگاه آمد، اورا متربدگونه باز باید گشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331 ). چون مقرر گشت... که بوسهل خیانتی کرده است... تا بدان جایگاه که در باب پیری محتشم چون خوارزمشاه چنین تخلیطها کرد... ( تاریخ بیهقی ). و سبب وهن کار دارا تخلیط آن وزیر بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 55 ).سال سی ویک ، یزدجرد شهریار کشته شد، به مرو اندر بر دست آسیابانی ، بعد از غدر کردن ماهوی ، سپاهسالارش و تخلیط او. ( مجمل التواریخ ). و سلطان محمود از خواجه منتها داشت ، اما خواجه بزرگ منازعان داشت که پیوسته خاک تخلیط در قدح جاه او همی انداختند. ( چهارمقاله چ معین ص 78 ). پیش از آنک تضریب و تخلیط او در دل و طبع شاه جای گیرد. ( سندبادنامه ص 73 ).
کرا زهره ز حمالان راهش
که تخلیطی کند در بارگاهش.
نظامی.
گفت دوام درویشی با تخلیط دوست تر دارم از آنکه دوام صفا با عجب. ( تذکرةالاولیاء عطار ).خانه معمور و سقفش بس بلند
معتدل ارکان و بی تخلیط و بند.
مولوی.
|| آمیزش کردن باطل در کلام. ( غیاث اللغات ). هذیان گفتن. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). بهم آمیختن حکم وسخن و پریشان گویی : چونکه مغز من ز عقل و هش تهی است
پس گناه من در این تخلیط چیست.
مولوی.
باز گفتی دور از آن خوی و خصال اینچنین تخلیط ژاژ است و خیال.
مولوی.
|| خوردن مریض چیزهایی که وی را زیان دارد. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). جمع میان اطعمه مختلفه. ( یادداشت بخط مؤلف ). و منه قول الاطباء: الحِمْیة للصحیح کالتخلیط للمریض. ( اقرب الموارد ).