تخلف کردن


مترادف تخلف کردن: خلاف کردن، سرپیچی کردن، بدعهدی کردن، خلاف وعده کردن، خلف عهده کردن، بازماندن، دنبال افتادن

معنی انگلیسی:
break, offend, trespass

لغت نامه دهخدا

تخلف کردن. [ ت َ خ َل ْ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خلاف کردن. بازپس ایستادن از وعده و عهد و امری :
بر چهره ما خاک در دوست گواه است
کز طاعت میخانه نکردیم تخلف.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
رجوع به تخلف شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- سر پیچی کردن خلاف جستن . ۲- خلف عهد کردن . یا تخلف کردن از وعده خلاف وعده کردن.

مترادف ها

infract (فعل)
نقض کردن، شکستن، تخلف کردن

پیشنهاد کاربران

پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز کردن :
پای دلم برون نشد از خط مهر او
نی مهره امید من از ششدر سخاش.
خاقانی.
- پای از خط خود بیرون نهادن ؛ ازحد خویش تجاوز کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

بپرس