تخفیض. [ ت َ ] ( ع مص ) آهسته گفتن سخن. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ): خَفّض القول یا فلان ؛ آهسته بگو ای فلان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آسان و سبک کردن کار را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). سبک کردن. ( المنجد ). فروگذاشتن و آسان کردن. ( آنندراج ): خَفّض عنک ؛ ای هَوّن ْ علیک. ( اقرب الموارد ). تخفیض چیزی ؛ آسان گردانیدن آن. نرم گردانیدن. ( المنجد ). || کشیدن سر شتر را بسوی زمین برای سوار شدن بر آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
آهسته گفتن سخن . آهسته بگو ای فلان . یا آسان و سبک کردن کار را . سبک کردن . فرو گذاشتن و آسان کردن . تخفیض چیزی آسان گردانیدن آن . نرم گردانیدن . یا کشیدن سر شتر را بسوی زمین برای سوار شدن بر آن .