تخطی
/taxatti/
مترادف تخطی: تجاوز، تخلف، تعدی، درازدستی، دست اندازی، سرپیچی، عدول
متضاد تخطی: اطاعت، پیروی
برابر پارسی: سر پیچی، رویگردانی، سرپیچی، لغزش
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
تخطی. [ ت َ خ َطْ طی ] ( ع مص ) فاگذشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درگذشتن. ( آنندراج ). تخطی ناس ؛ تخطی رقاب مردم کردن و گذشتن از آنها. چون واوی باشد مسلط شدن بر مردم و گذشتن از آنها. ( ناظم الاطباء ). اختطاء. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). تجاوز و درگذشتن. ( از المنجد ). مسلط شدن بر مردم و تجاوز از آنان. ( اقرب الموارد ). || ( اصطلاح ریاضی ) بیرونی در التفهیم آرد: تخطی چیست ؟ این آنست که به جذر بیرون آوردن یک مرتبه یا بیشتر، دست بازداری و بگویی در جذر بیرون آوردن یکون لایکون یکون و به کعب بیرون آوردن یکون لایکون و لایکون یکون. وگروهی بجای یکون یعطی گویند و مراد آنست تا مرتبه دهنده آخرین دانسته آید. ( التفهیم چ همایی ص 43 ).
تخطی ٔ. [ ت َ ] ( ع مص ) ( از «خ طء» ) گفتن کسی را که تو خطا کردی. ( ناظم الاطباء ). تخطئة. نسبت دادن کسی را به خطا. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر ) در گذشتن گذشتن آنسو شدن تجاوز کردنگذشتن از حد خود. ۲- گام زدن. ۳- ( اسم ) تجاوز از حد. جمع : تخطیات .
فاگذشتن . درگذشتن . تخطی ناس چون واوی باشد مسط شدن بر مردم و گذشتن از آنها . اختطائ . تجاوز و درگذشتن از . مسلط شدن بر مردم و تجاوز از آنان .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. از حد خود تجاوز کردن.
مترادف ها
نقض عهد، تعدی، تجاوز، بلاء، نقض، تخلف، تخطی
تجاوز، دست اندازی، تخطی
تخلف، تخطی
هتک حرمت، تخطی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بهترین واژه برای خطا = تباه میباشد . هم هم اوایی دارد و هم در همه جا زیبایی چمندی ( معنایی ) دارد
خطا = تباه / ایراد / کَجَک
خطا کار = تباهکار
دچار خطا شد = دچار تباه شد
خروجی این دستور بدون خطا می باشد = خروجی این دستور بدون تباه/ایراد/کَجَک می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
خاطی = تبهکار / کجرو / کجکار
تخطی = لغزش / کجروی / کجرَجی ( کج رَجی ( رَج = ردیف / اصول ) )
خطا = تباه / ایراد / کَجَک
خطا کار = تباهکار
دچار خطا شد = دچار تباه شد
خروجی این دستور بدون خطا می باشد = خروجی این دستور بدون تباه/ایراد/کَجَک می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
خاطی = تبهکار / کجرو / کجکار
تخطی = لغزش / کجروی / کجرَجی ( کج رَجی ( رَج = ردیف / اصول ) )
اس نے پھلانگا
سرپیچی ، کوتاهی
پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز کردن :
پای دلم برون نشد از خط مهر او
نی مهره امید من از ششدر سخاش.
خاقانی.
- پای از خط خود بیرون نهادن ؛ ازحد خویش تجاوز کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
پای دلم برون نشد از خط مهر او
نی مهره امید من از ششدر سخاش.
خاقانی.
- پای از خط خود بیرون نهادن ؛ ازحد خویش تجاوز کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
تخطیدن. .
نافرمانی