تو گوئی چو شد تیر تخشش بلند
که کرده ست این ریشه در کاربند.
وحید ( از آنندراج ).
از بسکه گرم سوی عدویت روان شودچون تیر تخش ناوک آتش فشان شود.
اشرف ( ایضاً ).
|| بعضی گویند تخش نوعی از کمان است که تیر بسیار کوچکی دارد. ( برهان ). نوعی از کمان که تیر کوچک دارد. ( غیاث اللغات ). نوعی از کمان که تیر از آن به تعبیه اندازند. ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) ( غیاث اللغات ). نوعی از کمان که تیر بسیار کوچکی دارد. ( ناظم الاطباء ). نوعی از کمان است. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). کمان تیر ناوک. ( غیاث اللغات ). ولف در فهرست شاهنامه تخش را بمعنی کمان ، قوس نوشته و بدین بیت شاهنامه ارجاع کرده : همه بنده در پیش رخش منند
جگرخسته تیغ و تخش منند.
( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) _( : k05l )_
کمان تخش از هر سوی میدان
لب زه می گرفت از کین به دندان.
وحشی ( از آنندراج ).
به عطری که عطار گیسو دهدبه تیری که از تخش ابرو دهد.
ظهوری ( ایضاً ).
ز هر سو دواندند پرنده رخش بدانسان که تیر از کمانهای تخش.
وحید هاتفی ( ایضاً ).
|| لغتی است درتخس : گشایم در گنجهای کهن
که ایدر فکندم به شمشیر بن...
بخواه آنچه خواهی و دیگر ببخش
مکن بر دل ما چنین روز تخش.
فردوسی.
رجوع به تخس شود.