تخریق. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک بدریدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). دریدن و پاره پاره کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پاره کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : مدح تعریف است و تخریق حجاب فارغ است از مدح و تعریف آفتاب.مولوی.|| بسی دروغ گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بسیار دروغ گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).