تخرق

لغت نامه دهخدا

تخرق. [ ت َ خ َرْ رُ ] ( ع مص ) دروغ فرابافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). دروغ بربافتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تخرق کذب ؛ اختلاق آن.( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || دریده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). دریده شدن و پاره پاره شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شدت وزش باد. ( المنجد ). || فراخ دستی کردن در عطا. ( تاج المصادر بیهقی ). فراخی کردن در عطا. ( زوزنی ). فراخ دستی کردن در سخاوت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ):
فتی ان هو استغنی تخرق فی الغنی
و ان عض دهر لم یضع متنه ُ الفقر.
( اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَن تَخْرِقَ: هرگز نمی شکافی
ریشه کلمه:
خرق (۴ بار)

پیشنهاد کاربران

الإسراء
وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا
ﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ، ﺑﺎ ﺗﻜﺒّﺮ ﻭ ﺳﺮﻣﺴﺘﻲ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﻭ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻲ [ ﺑﺎ ﻗﺪم ﻫﺎﻳﺖ ]ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﺎﻓﻲ ، ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺑﻠﻨﺪﻱ ﻗﺎﻣﺖ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻲ ﺑﻪ ﻛﻮﻩ ﻫﺎ ﺑﺮﺳﻲ . ( ٣٧ )

بپرس