تخرخر. [ ت َ خ َ خ ُ ] ( اِمص جعلی ) منحوت از خر فارسی بمعنی حمار. بمزاح یا بقصد، خود را به نادانی ( خری ) زدن. خری نمودن. خویشتن را خر و نادان نمودن. وانمودن که نادان است و نباشد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).تخرخر. [ ت َ خ َ خ ُ ] ( ع مص ) بجنبیدن شکم بزرگ. ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). جنبان ش__دن شکم کسی از کلانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).