تخدیش

لغت نامه دهخدا

تخدیش. [ ت َ ] ( ع مص ) مبالغه خَدْش. ( زوزنی ) ( اقرب الموارد ). خراشیدن چیزی را و تشدید آن [ به باب تفعیل رفتن ] بخاطر مبالغه است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || وقع فی الارض تخدیش ؛ اندکی باران به زمین افتاد. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) خدشه دار ساختن خراب کردن . ۲- ( اسم ) خدشه . جمع : تخدیشات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) خدشه دار ساختن .

فرهنگ عمید

۱. خدشه دار کردن.
۲. خراشیدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس