تخج. [ ] ( اِ ) صاحب منتهی الارب در شرح «ازبئرار» آرد: برخاستن موی بر اندام و تخج برآوردن سگ. و این ترجمه عبارت ذیل است : اِزْبَأرَّ الکلب ُ اِزبِئراراً؛ تنفش حتی ظهرت اصول من وبر شعره. و این کلمه در جایی یافت نشد،ولی چون صاحب منتهی الارب ، چنانکه در همه جا دیده میشود، لغت های مترجم قدیمی را در دست داشته که در دست ما نیست ، ظاهراً چیزی شبیه به این کلمه وجود دارد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ازبئرار شود.