تخته پوست

/taxtepust/

معنی انگلیسی:
fell, skin

لغت نامه دهخدا

تخته پوست. [ ت َ ت َ / ت ِ ] ( اِمرکب ) همان پوست تخته. ( آنندراج ). پاره پوستی که درویشان و جز آنان با خود دارند زیرانداز را. تخته ای ازپوست گوسفند که بر آن نشینند و خوابند :
با کلاه نمدبه تخته پوست
شهریاریم و تاج و تخت این است.
نصیرای بدخشانی ( از آنندراج ).
- تخته پوست انداختن ؛ کنایه از مقیم شدن به جایی است.

فرهنگ فارسی

( اسم ) قطعه پوستی است که درویشان از یک روی آن در زمستان و از روی دیگرش در تابستان بجای فرش استفاده کنند.

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) پوست تخت ، پوست خشک شدة گوسفند که بر روی آن نشینند.

فرهنگ عمید

پوست خشک کردۀ گوسفند که درویشان بر دوش گیرند یا بر آن بنشینند.

پیشنهاد کاربران

بپرس