تخته زدن. [ ت َ ت َ / ت ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از پنبه را حلاجی کردن باشد. ( برهان ). بمعنی پنبه زدن نوشته اند و ظاهراً تصحیف پخته زدن به بای فارسی است ، چرا که پخته بمعنی پنبه آمده است. ( آنندراج ). || رسم نصاری است که هنگام پرستش به ضرب و اصول تخته بر تخته زنند. ( غیاث اللغات از شرح گل کشتی ). تخته زدن ترسا؛ آنست که ترسایان وقت سحر در معبد خود تخته بر تخته می زنند. ( آنندراج ) :
هست آواز شلنگ تو به این زیبایی
که زند تخته بهنگام سحر ترسایی.
میرنجات ( از آنندراج ).
|| تخته زدن دکان ؛ بند کردن دکان. ( آنندراج ). بستن دکان : صرفه نتوان برد از کاری که شد بسیاردست
تخته زد زاهد دکان شید در ماه صیام.
مخلص کاشی ( از آنندراج ).