تخت شدن


معنی انگلیسی:
flatten

لغت نامه دهخدا

تخت شدن. [ ت َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) هموار و مساوی شدن و در دندانهای اسب علامت پیری است اسب را. رجوع به تخت شود. || در افیون و تریاک ، کنایه از کمال نشئه مند شدن. ( از آنندراج ) :
از محتسب نداریم مانند می کشان باک
داریم پادشاهی چون تخت گشت تریاک.
اسماعیل ( از آنندراج ).
- تخت شدن دماغ ؛ چاق شدن دماغ از نشأه و مطلق رسیدن دماغ. ( آنندراج ). تخت شدن افیون. ( مجموعه مترادفات ) :
ننوشم تا شراب از عیش دوران بی نصیبم من
دماغم تخت در وقتی که شد اورنگ زیبم من.
قبول ( از آنندراج ).
چو نیست تخت دماغت سخن مگو تأثیر
که شاه بیت بلند تو باب اورنگ است.
تأثیر ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دراز کشیدن . یا تخت شدن دماغ . چاق شدن دماغ از نشاه.
هموار و مساوی شدن در دندانهای اسب علامت پیری است اسب را یا در افیون و تریاک یا تخت شدن دماغ چاق شدن دماغ از نشاه و مطلق رسیدن دماغ تخت شدن افیون .

فرهنگ معین

( ~. شُ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) ۱ - هموار شدن . ۲ - به غایت نشئه شدن .

پیشنهاد کاربران

تخت شدن ( تخت ) : [ اصطلاح کفتر بازی ] رشد کامل بال و دم کبوتر را تخت شدن می گویند .

بپرس