تخت خاک

پیشنهاد کاربران

تخت خاک ؛ هموار. با خاک یکسان :
تخت شاه افسر سماک شده ست
سر خصمانْش تخت خاک شده ست.
خاقانی.
|| مجازاً، سلطنت. شاهی. پادشاهی. حکومت :
چو گشتاسب را داد لهراسب تخت
فرودآمد از تخت و بربست رخت.
...
[مشاهده متن کامل]

دقیقی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 42 ) .
چو یک ماه بگذشت بر تخت او
به خاک اندر آمدسر بخت او.
فردوسی.

بپرس