تخت

/taxt/

مترادف تخت: اریکه، اورنگ، پات، پیشگاه، سریر، عرش، کرسی، مسند، تختگاه، سلطنت گاه، مرکزحکومت، مقر شاه، صاف، مستوی، مسطح، هموار، کف کفش قسمت زیرین کفش، تخت خواب، اسوده، راحت

معنی انگلیسی:
throne, elevated seat, couch, sole, flat, even, level, bed, [n.] throne, elevated seal, [shoe] sole, plane, horizontal, table, tabular

لغت نامه دهخدا

تخت. [ ت َ ] ( اِ ) اریکه و بدین معنی مشترک است در عربی و فارسی. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات بنقل بهار عجم ). محل جلوس پادشاه در هنگام سلام. سریر. اورنگ. جَرد. اریکه. ( ناظم الاطباء ). تخت معمولی از چوب و جز آن مخصوص تخت سلطان نیست بلکه بر اثر کثرت استعمال بر آن غلبه کرده است. ( از اقرب الموارد ) :
ای زین خوب ، زینی یا تخت بهمنی
ای باره همایون ، شبدیزیا رشی.
دقیقی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 223 ).
چو از شاه شد تخت شاهی تهی
نه خورشید بادا نه سرو سهی.
فردوسی.
به تختش یکی مهره عاج بود
پر از رنگ و پیکر دگر ساج بود.
فردوسی.
بخواست آتش و آن کند را بکند و بسوخت
نه کاخ ماند و نه تخت و نه تاج و نه کاخال.
بهرامی.
رسول برخاست و نامه در خریطه دیبای سیاه پیش تخت برد و به دست امیر داد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291 ). تختی همه از زر سرخ بود و تمثالها و صورتها چون شاخه های نبات از وی برانگیخته. ( ایضاً ص 550 ). براندند تا آنجا که این حال افتاده بود خیمه بزدند و تخت بنهادندو طغرل بر تخت بنشست و همه اعیان بیامدند و به امیری خراسان بر وی سلام کردند. ( ایضاً ص 642 ).
به من تاج و تخت شهی چون دهی ؟
که هست از توخود تخت شاهی تهی.
اسدی.
چنان کن که همواره بر تخت خویش
اگر تیغ اگر گرز باشَدْت پیش.
اسدی.
ور چون تو جسم نیست چه باید همیش تخت
معنی تخت و عرش یکی باشد وسریر.
ناصرخسرو.
این بسر گنج برآورده تخت
وآن به یکی کنج درون بینواست.
ناصرخسرو.
زخمه گشتاسب در کین سیاوش نقش سحر
پیش تخت شاه کیخسرومکان انگیخته.
خاقانی.
هم بر این ایوان نو بر تخت خویش
تاجدار و مجلس آرا دیده ام.
خاقانی.
جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
کی توان بانعل پیش تخت سلطان آمدن.
خاقانی.
پسر او شاه شار به خدمت تخت سلطان آمد و از تقریب و ترحیب بهره تمام یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 340 ). و مکاتبه شاه شار از سر گرفت و او را پیش تخت خواند. ( ایضاً ص 341 ).
چون نگنجید در جهان تاجش
تخت بر عرش بست معراجش.
نظامی.
مملکتش رخت به صحرا نهاد
تخت برین تخته مینا نهاد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- کرسی نشیمنگاه چوبین یا آهنین چهار پایه . ۲- منبر .۳- اریک. سلطنت کرسیی که شاه در روز باروسلام روی آن می نشیند. ۴- شهر و مقر سلطنت . ۵- هر جای مرتفعی از زمین که در روی آن نشینند و خوابند و تکیه کنند. ۶- هر جای مسطح و برابر و هموار. ۷- عرش خدا. ۸ - کف کفش گیوه و مانند آن . یا تخت آبنوس ( آبنوسی ) ۱- تختی که از چوب آبنوس ساخته باشند. ۲- شب . یا تخت حاسب ( حاسبان حساب محاسب محاسبان ) . تخته ای که محاسبان و منجمان خاک نرم بر آن ریزند و با میل آهنین یا چوبین اعداد و نقوش طالع بر آن نویسند و حساب کنند. یا تخت حریر .گل . یا تخت سینه. وسط سینه. یا تخت عاج . ۱ - تختی که از عاچ ( دندان پیل ) ساخته شده باشد. ۲- روز. ۳- سرین شرمگاه . یا تخت فیروزه . ۱- تختی که فیروزه رنگ باشد. ۲- تخت مرصع به فیروزه . ۳- ( اسم ) تخت کیخسرو. ۴- آسمان . یا تخت بر آمدن. بر بالای منبر رفتن . یا بر تخت نشستن . جلوس کردن پادشاه براریک. سلطنت . یا تخت خوابیدن . راحت و آسوده خوابیدن .
دهی از دهستان بنت در بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار است که سی و هفت هزار گزی شمال باختری نیک شهر و بر کنار راه مالرو بیچان به بنت قرار دارد . کوهستانی و گرمسیر است . ۱۷٠ تن سکنه دارد . آب آن از رودخانه محصول آن غلات و برنج و خرما و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد .

فرهنگ معین

(تَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - کرسی ، نشیمنگاه . ۲ - جایگاه ویژة پادشاه به هنگام بارعام . ۳ - نشیمنگاهی با چهارپایه از جنس چوب یا فلز به شکل های مستطیل یا مربع . ۴ - هر جای مسطح و برابر و هموار. ۵ - کف کفش .

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] = تختخواب
۲. نشیمن گاهی که از چوب یا فلز به شکل مربع یا مربع مستطیل می سازند و دارای چهار پایه یا بیشتر است.
۳. کرسی.
۴. جایگاه مخصوص که پادشاهان بر آن می نشینند، اورنگ، اورند، کَت، سریر، اریکه.
۵. جای هموار و مسطح، هر جای مرتفع و مسطح از زمین، هر چیز پهن و هموار.
* تخت آبنوسی: [قدیمی، مجاز] شب.
* تخت اردشیر: (موسیقی ) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
* تخت روان: [قدیمی] تختی شبیه صندوق که دارای چهار دستۀ بلند است و مسافر در آن می نشیند و حداقل چهار نفر آن را روی دوش می گیرند و می برند یا در جلو و عقب آن دو اسب یا استر می بندند.
* تخت طاقدیسی: (موسیقی )
۱. گوشه ای در دستگاه های سه گاه و نوا.
۲. [قدیمی] از الحان سی گانۀ باربد: چو تخت طاقدیسی ساز کردی / بهشت از طاق ها در باز کردی (نظامی۱۴: ۱۷۹ ).

گویش مازنی

/taKht/ کامل و تمام - زمین صاف و هموار ۳تخت، که از چوب یا فلز سازند

واژه نامه بختیاریکا

ته گیوه و کفش
تَت ( تحت ) ؛ تَوس؛ دَق؛ هُواری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تخت به وسیله‏ای چوبی یا آهنی و دارای چهار پایه برای نشستن یا استراحت کردن گفته می شود که از آن هنگام غسل دادن میت استفاده می شود که از آن به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.
مستحب است میت را هنگام غسل دادن در جای بلندی مانند تخت قرار دهند.

تخت از ساج باشد
افضل، گذاردن وی بر تختی از ساج -درختی معروف که در هند بسیار می‏ روید- است.

چگونگی قرار گرفتن میت بر تخت
سزاوار است هنگام غسل، جایگاه سر او بلندتر از محل پاهایش باشد.

طهارت تخت به تبع طهارت میت
...

[ویکی فقه] تخت (قرآن). تخت، معادل عرش به معنای محل نشستن پادشاه است. واژگان «ارائک»، «سرر»، «عرش» و «کرسی» شناسای تخت در قرآن هستند.
تخت، معادل عرش به معنای محل نشستن پادشاه است.و معادل اریکه به تختی می گویند که اطراف آن از هر طرف به صورت سایبان پوشیده باشد و معادل کرسی و سریر یعنی چیزی که بر روی آن می نشینند. واژگان مورد استفاده در این مدخل «ارائک»، «سریر»، «عرش» و «کرسی» است.
کاربرد تخت در قرآن
۱. ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۲۸، «عرش».
...

دانشنامه عمومی

تخت (بندرعباس). تخت مرکز بخش تخت شهرستان بندرعباس در استان هرمزگان ایران است.
این شهر در دهستان تخت قرار دارد. این شهر، مرکز این دهستان می باشد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۳٬۰۸۲ نفر ( ۸۹۴خانوار ) بوده است. [ نیازمند منبع]
عکس تخت (بندرعباس)

تخت (مینودشت). تخت، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مینودشت در استان گلستان ایران است.
این روستا در دهستان چهل چای قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵ جمعیت آن ۸۶۲ نفر ( ۲۸۱ خانوار ) بوده است. [ ۱] *K*
saba1020@ کانال خدمات رایانه ای صبا
تخت در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی شهرستان مینودشت واقع شده است. وجه تسمیه نام آن از روستای تخت که در مجاورت آن قرار دارد می باشد. منطقه تخت از نظر تقسیمات کشوری تابع استان گلستان و شهرستان مینودشت می باشد. این منطقه از طریق دو جاده چهل چای و جنگل ده با شهرستان مینودشت ارتباط دارد. همچنین از طریق روستای سوسرا؛ واقع شده در جنوب غربی منطقه نیز آمد وشد ممکن می باشد.
منطقه تخت از شمال به دره چهل چای، از جنوب به دره ساسنگ، از شرق به ارتفاعات حاجی لر و از غرب به روستاهای لیسه، محمد زمان خان، امام عبدالله، لولم، سرابو و ازداران محدود می گردد. *E*
منطقه تخت دارای تابستانهای متعادل و مرطوب و زمستانهای پر بارش می باشد که اکثر نزولات به صورت برف در ارتفاعات تظاهر می نمایند. حداقل برودت در زمستان ۱۰ - درجه سانتیگراد و حداکثر گرما در تابستان برابر با ۳۵درجه گزارش شده است. بارندگی به صورت باران در فصل بهار بعضاً بحدی می باشد که در تردد روزانه ایجاد اخلال می کند. وجود اینگونه بارندگی ها رودخانه ای چون رودخانه چهل چای را سیراب می کند که در پیش بینی منابع تأمین آب معدن می تواند مورد توجه قرار گیرد. بر اساس آمار موجود متوسط بارندگی سالانه در منطقه تخت ۵۰۰–۴۵۰ میلی متر می باشد.
این شرایط آب و هوایی باعث رونق کشاورزی و رشد گونه های مختلف گیاهی در منطقه و ایجاد لایه ضخیم آلوویوم ( ۵۰/۰ تا بعضاً ۱۰۰ متر ) در سطح زمین شده است که سه مورد یاد شده یعنی کشتزارها و مناطق کشاورزی، پوشش گیاهی متراکم و روباره آبرفتی ضخیم مشکلات عدیده ای در امر اکتشاف محسوب می گردند. *Y*
میانگین ارتفاع منطقه تخت از سطح دریا ۸۷۰ متر می باشد که بلندترین منطقه ارتفاعات کوه لرگاه برابر با ۱۵۸۹ متر و پست ترین نقطه مینودشت با ارتفاع ۱۵۰ متر می باشد.
این منطقه از نظر جغرافیای طبیعی قسمتی از سلسله جبال البرزشرقی می باشد که از شمال شرق بسمت جنوب غرب شامل مناطق تخت، حیدرکلا، صندوق سنگ، امام عبدالله، ازدارا و ساسنگ می باشد. *V*
به گفته کارشناسا ن این منطقه قدمتی حدود ۶۰۰ ساله دارد وعلت نامگذاری آن را به دوشکل حدس می زنند .
عکس تخت (مینودشت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

سرین, عجز

مترادف ها

sole (اسم)
زیر، شالوده، تخت، کف پا، تخت کفش، قسمت ته هر چیز

couch (اسم)
نیمکت، مسند، تخت

throne (اسم)
تخت، عرش، سریر، اورنگ

flat (صفت)
خنک، بی مزه، پهن، صاف، تخت، هموار، مسطح، یک دست، قسمت پهن، بدون پاشنه، بی تنوع

فارسی به عربی

اریکة , شقة , عرش , نعل

پیشنهاد کاربران

دستگاهی برای خوانش متن های کهن که ناخونا یا کم خوانا باشند برپایهء رنگ شناسی و کوهه یا موج شناسی برای خوانش آن نوشته ها و نسخه ها درست شود. تا برآن روند جنبش وحرکت قلم وسبک حرکت آن واژه را به دست دهد.
زمین تخت عقیده باطله ودر قرآن معجزه به این معنی ذکر نشد.
به واژه دحو وبسط رجوع کنید.
واژه تخت
معادل ابجد 1400
تعداد حروف 3
تلفظ taxt
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: taxt]
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی taxt
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
تخت به معنی مساوی و موازی است همان سمبل = است .
تخت به معنی تو خت ، تو خط ، دوخط
دو خط حریم یک راه صاف. مثل ریل.
دویدن روی سطح بین دو خط ( تخت ) تاختن میشود و تاختن همان تا زدن خط است تا زدن جاده همان طی الارض یعنی تا زدن زمین، طی الارض سریعتر از تاختن است.

بپرس