تخبیر

لغت نامه دهخدا

تخبیر. [ ت َ ] ( ع مص ) خبر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ). خبر دادن و آگاه کردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) خبر دادن آگاه کردن آگاهانیدن . ۲- ( اسم ) آگاهی . جمع : تخبیرات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) خبر دادن ، آگاه کردن ، آگاهانیدن . ۲ - (اِمص . ) آگاهی ، ج . تخبیرات .

پیشنهاد کاربران

بپرس