تخبط. [ ت َ خ َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) زدن شتر دست را بر زمین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به شدت زدن کسی یا چیزی را. یقال : تخبط البعیر بیده الارض َ؛ اذا ضربها. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || تباه و ناقص عقل کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). تباه کردن. ناقص کردن. دیوانه کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). دیوانه کردن دیو مردم را. ( آنندراج ). به دیوانگی داشتن دیو کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). مس کردن آزارآمیز و زدن شیطان کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) : کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس. ( قرآن 275/2 )؛ ای کما یقوم المجنون فی حال جنونه اذا صرع فسقط. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )؛ او یتخبطه ُ؛ ای یفسده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بی بصیرت فارفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بر گزاف و بیراه رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
۱-( مصدر ) تباهکردن.۲- ناقص عقل کردن دیوانه گردانیدن . ۳- ( مصدر ) برگزاف و بیراه رفتن . ۴- ( اسم ) تباهی خرد ناقص عقلی . جمع : تخبطات .
(تَ خَ بُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) تباه کردن . ۲ - خرد را تباه کردن . ۳ - (مص ل . ) بر گزاف و بیراه رفتن .