تخامص

لغت نامه دهخدا

تخامص. [ ت َ م ُ ] ( ع مص ) برداشته شدن از چیزی و یک سو گردیدن.( منتهی الارب ). تجافی. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ):تخامص لفلان عن حقه و تجاف له عنه ؛ ای اعطه ایاه و تقول مسسته بیدی و هی باردة فتخامص عن برد یدی ؛ ای تجافی. ( اقرب الموارد ). || دادن حق کسی را. ( از منتهی الارب ): تخامص عن حقه علی الامر؛ بده حق او را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تنک شدن تاریکی شب نزدیک سحر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) :
الیها و لیلی قد تخامص آخره.
فرزدق ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس