تخالف

/taxAlof/

مترادف تخالف: تضاد، تناقض، خلاف، مخالفت، مخالفت ورزیدن

متضاد تخالف: توافق

معنی انگلیسی:
disagreeing with each other

لغت نامه دهخدا

تخالف. [ ت َ ل ُ ] ( ع مص ) با یکدیگر خلاف کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). مخالفت و دگرگونی. ( غیاث اللغات ). ضد توافق. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

باهم خلاف کردن، بایکدیگرخلاف ورزیدن
۱ - ( مصدر ) با همدیگر خلاف کردن . ۲- ( اسم ) مخالفت دگرگونی . جمع : تخالفات .

فرهنگ معین

(تَ لُ ) [ ع . ] (مص ل . ) با همدیگر خلاف کردن .

فرهنگ عمید

با هم خلاف کردن، با یکدیگر خلاف ورزیدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تخالف یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای نسبت میان دو ماهیت مختلف؛ مقابل تماثل و تقابل است.
تخالف، گاهی مرادف تغایر و در مقابل تماثل به کار می رود که در این صورت شامل تقابل هم می شود و گاهی به معنایی اخص و از اقسام تغایر و قسیم تماثل و تقابل است و عبارت است از: نسبت بین دو امری که در ماهیت و لوازم آن با هم مختلف اند، ولی اجتماع شان در محل واحد -در صورتی که از صفات باشند- ممکن است، و آن دو امر را خلافان یا متخالفان می نامند؛ مانند شیرینی و سفیدی که در شکر جمع اند.
اقسام تخالف
۱. تخالف در حقیقت شخصیه (تخالف شخصی)؛ یعنی نسبت بین دو چیز که در شخص مخالف اند، و هر کدام ویژگی ها و احکامی دارند و قابل حمل بر یکدیگر نیستند؛ اگر چه در نوع مشترک اند، مانند: محمد و علی. البته این دو، به لحاظ اشتراک در نوع، مصداق متماثلان هستند. ۲. تخالف در حقیقت نوعیه (تخالف نوعی)؛ یعنی نسبت بین دو چیز که در نوع تخالف دارند، اگر چه در جنس مشترک اند؛ مانند: انسان و اسب که هر یک نوعی، و هر نوع احکامی دارد و قابل حمل بر یکدیگر نیستند. انسان و اسب به لحاظ اشتراک در جنس، مصداق متماثلان هستند. ۳. تخالف در حقیقت جنسیه (تخالف جنسی)؛ یعنی نسبت بین دو چیز که در جنس اختلاف دارند، هر چند در وصفِ عارض بر آن دو مشترک اند، مانند: پنبه و برف، که جنس شان مختلف، ولی در سفیدی مشترک اند. ۴. تخالف در اعراض؛ مثل سیاهی و شیرینی، که متغایر هستند؛ ولی اجتماع آن دو در شئ واحد (مثل خرما) ممکن است. ۵. تخالف جوهر و عَرَض؛ مثل انسان و سیاهی، که اجتماعشان ممکن است یعنی کسی می تواند هم انسان باشد و هم سیاه.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • گرامی، محمدعلی، منطق مقارن.• مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد.• مظفر، محمدرضا، المنطق.
...

پیشنهاد کاربران

زُدا وپُشتا:تقابل وتخالف.
برابرواژه ی چند دانش واژه ( اصطلاح ) در فلسفه:
برابری: تقابل. ( از دانشنامه ی علایی یافته ام )
ناساز و ناسازی: منافی و منافات.
انیسان و انیسانی: مخالف و تخالف. ( از لغت فرس اسدی یافته ام )
...
[مشاهده متن کامل]

داره و نبود داره: ملکه و عدم ملکه. ( پیشنهاد خودم است )
پادینه و پادینگی: نقیض و تناقض. ( پادینه: پاد ین ه. پیشنهاد میرجلال الدین کزازی است )
آخشیگ و آخشیگی: ضد و تضاد. ( از دانشنامه ی علایی یافته ام )
بازبسته و بازبستگی: مضاف و تضایف. ( از نوشته های ناصر خسرو یافته ام )
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .

ضدیت، خلاف ورزی، خلاف گویی، جبهه گیری، تقابل، تخاصم، رویارویی، تعارض، عناد، ستیز
برخورد و مقایسه ی اندیشه های گوناگون در مورد یک نکته. . .

بپرس