تخاطب

لغت نامه دهخدا

تخاطب. [ ت َ طُ ] ( ع مص )با یکدیگر در روی سخن گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). تکالم و تراجع کلام. ( قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) با یکدیگر سخن در روی گفتن بیکدیگر خطاب کردن . ۲- ( اسم ) خطاب . جمع : تخاطبات .

فرهنگ معین

(تَ طُ ) [ ع . ] (مص ل . ) با یکدیگر رو در رو سخن گفتن .

فرهنگ عمید

به هم خطاب کردن، با هم سخن رودررو گفتن.

پیشنهاد کاربران

گفتگو
هم صحبتی
مراوده کلامی
. . . و او را شایسته تخاطب ندانستند.
کتاب جوحی
تخاطبنی بقدر کلیما. . . . ( به اندازه هم سخن من بشو )

بپرس