تحین

لغت نامه دهخدا

تحین. [ ت َ ] ( ع اِ، ق ) هنگام و حین. ( ناظم الاطباء ). اصل آن حین و تا بر آن افزایند چنانکه در تلان افزایند. ( از منتهی الارب ). و ربما ادخلوا علیه التاء. قال ابووجرة السعدی :
العاطفون تحین ما من عاطف
والمطعمون زمان َ این المطعم.
( اقرب الموارد ).
و گاه بر آن [ حین ] تا زیاده کنند و گویند تحین. ( منتهی الارب ).

تحین. [ ت َ ح َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) دوشیدن ناقه رادر وقت معین. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( ازآنندراج ). قرار دادن وقتی در تمام شب و روز برای دوشیدن شیر از ناقه. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). تحیین. ( اقرب الموارد ). || هنگام جستن.( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مترصد شدن طفیلی وقت طعام. یقال : هو یتحین طعام الناس. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || مترصد وقت غفلت بودن. || محروم شدن از توفیق و رشاد. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).یقال : حینه اﷲ فتحین. ( قطر المحیط ). || هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

هنگام و حین اصل آن حین و تا بر آن افزایند چنانکه در تلان افزایند .

پیشنهاد کاربران

بپرس