تحکر. [ ت َح َک ْ ک ُ ] ( ع مص ) احتکار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). احتکار کردن. ( ناظم الاطباء ). نگاه داشتن غله برای فروختن و گرانی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || افسوس خوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد )( قطر المحیط ): و انه لیتحکّر عَلیه ِ؛ ای یتحسر. قال رؤبة: و ان لوی لحییه ِ بالتحکر. ( اقرب الموارد ).