تحویل کردن

لغت نامه دهخدا

تحویل کردن. [ ت َح ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) منتقل شدن. نقل مکان کردن. حرکت کردن. از جایی به جایی دیگر شدن : اگر بدان [ آبگیر ] تحویل توانید کرد، در امن و راحت... افتید. ( کلیله و دمنه ). شبانگاه که سیمرغ مشرق به نشیمن مغرب رسید، زن به خانه تحویل کرد. ( سندبادنامه ص 243 ). از عرصه ملک خراسان برخاست وبر جانب قهستان تحویل کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 59 ). تدبیر موافق تقدیر نیامد و ناصرالدین پیش از عود رسول به سرای خلد تحویل کرد. ( ایضاً ص 259 ). تا در سنه احدی و اربعمائة ( 401 هَ. ق. ) از داردنیا به دار عقبی تحویل کرد. ( ایضاً ص 306 ). || سپردن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
شرف خاندان دولت و ملک
خانه تحویل کرد و خرقه بدل.
سعدی.
صحت ذات ترا بهر تصدق هر روز
خازن مهر به خورشید کند زر تحویل.
ملاسخی کرمانی ( از آنندراج ).
|| دادن. || حواله نمودن. ( ناظم الاطباء ). || بمعنی اظهار کردن مجاز است. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- سپردن باز دادن . ۲- حواله کردن . ۳- کوچ کردن جابجا شدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس