یعنی خلاف رای خداوند حکمتست
امروز خانه کردن و فردا تحولی.
سعدی.
بالای خاک هیچ عمارت نکرده اندکز وی به دیر و زود نباشد تحولی.
سعدی.
|| برگشتن از حالی به حالی دیگر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )، تغیر. بگشتن. انقلاب. || پشتواره برگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). پشتواره برداشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). || حیله کردن به احوال کسی. ( تاج المصادر بیهقی ).حیله کردن در کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطرالمحیط ). || برگشتن از چیزی بسوی دیگر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ): تحول عنه تحولاً و تحیلاً...( قطر المحیط ). رجوع به تحیل شود. || تحول کساء؛ چیزی در چادر نهادن و بر پشت برداشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطرالمحیط ). || طلب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). طلب کردن آن حال وی که در آن حال به خوشی پندار قبول کند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ).تحول به نصیحت و وصیت و موعظه ؛ خواستن حالی که در آن نشاط قبول باشد: کان الرسول یتحولنا بالموعظة. ( اقرب الموارد ). || برنشستن بر پشت اسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || فراست خیر بردن در کسی. ( تاج المصادر بیهقی ). || حذاقت و جودت نظر و قدرت بر تصرف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تحیل مثل آن. ( منتهی الارب ). رجوع به تحیل شود.