تحنیف. [ ت َ ] ( ع مص ) احنف کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). احنف گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). رجوع به احنف شود.