تحنیب

لغت نامه دهخدا

تحنیب. [ ت َ ] ( ع مص ) سر فروافکندن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نگونسار گردانیدن کلانسالی کسی را. ( اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || بنا کردن عمارت را طولانی محکم پس خمیده کردن او را. ( شرح قاموس ). سَغ را استوار بنا کرده کج و مایل گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). محکم بنا کردن قصر را پس کج و مایل ساختن آنرا. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || کجی در لنگ و پشت اسب است. ( شرح قاموس ). گوژی پشت و دستهای اسب.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). کجی و گوژی در دستهای اسب و پشت آن. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس