تحنی. [ ت َ ح َن ْ نی ]( ع مص ) خمیده و کج گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). خمیده شدن و پیچیدن دست را. ( آنندراج ). || مهربانی کردن و بدو درآمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). مهربان شدن بر کسی.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( از ناظم الاطباء ). تحنن : تحنی علیک النفس. ( اقرب الموارد ). تحنی ٔ.[ ت َ ] ( ع مص ) تحنئة. رجوع به تحنئة و تحنؤ شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- مهر ورزیدن . ۲- خمیده شدن کج گردیدن .
فرهنگ معین
(تَ حَ نّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - مهر ورزیدن . ۲ - خمیده شدن ، کج گردیدن .