لغت نامه دهخدا
تحنن. [ ت َ ح َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) مهربانی کردن. ( زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مهربانی نمودن بر کسی. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). ترحم. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ).بخشودن و به علی متعدی شود. ( تاج المصادر بیهقی ).
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر ) مهربانی کردن.۲- آرزومند شدن . ۳- ( اسم ) آرزومندی . جمع : تحننات .
فرهنگ معین
(تَ حَ نُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - مهربانی کردن . ۲ - آرزومند شدن .
فرهنگ عمید
۱. مهربانی کردن، رحمت آوردن.
۲. به طرب آمدن.