تحمیل

/tahmil/

مترادف تحمیل: تکلیف، نامیل خواهی، گردن باری، مجبورسازی، واداشتگی

برابر پارسی: سربار کردن، بار کردن، بیش از تاب و توان

معنی انگلیسی:
enforcement, exaction, imposition, intrusion, obtrusion, strain, tax, trespass

لغت نامه دهخدا

تحمیل. [ ت َ ] ( ع مص ) بار برنهادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیزی را بر دیگری حمل کردن. ( فرهنگ نظام ). بارنهادگی و زیرباربردگی. ( ناظم الاطباء ). || فرمودن کسی را به برداشتن و کردن کار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( ازقطر المحیط ). کسی را برداشتن فرمودن. ( آنندراج ). کسی را واداشتن بر چیزی. ( فرهنگ نظام ). || شغلی از کسی درخواستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). تحمیل حاجت ؛ برآوردن نیاز خویشتن از کسی خواستن. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) : چون به خدمت سلطان رسید و آن تحمیلات را ادا کرد استاد بوبکر در حضرت بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 431 ).

فرهنگ فارسی

بارکردن، باربردوش کسی نهادن، کاری بزوربرنهادن
۱-( مصدر ) بار کردن بار نهادن سربار کردن . ۲- بعهد. کسی گذاشتن بگردن گذاشتن . ۳- کسی را حامل پیغامی کردن . ۴- ( اسم ) پیغام رسالت : (( گفت ترا می باید رفتن و طوایف طبور را که بر قول تو استواری زیادت دارند و از کار تو ایمن باشند و با خودت بیگانه ندانند از زبان من تحمیلات رسانیدن که ... ) ) ( مرزبان نامه جا. ۱۳۱۷ تهران . ۱۶۵ ) جمع : تحمیلات .توضیح باین معنی درلغت عربی نیامده .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . )۱ - بار کردن . ۲ - کاری را به زور به عهدة کسی گذاشتن .

فرهنگ عمید

۱. کاری به زور بر عهدۀ کسی گذاشتن.
۲. پیغام.

دانشنامه آزاد فارسی

تَحمیل
(در لغت به معنی به عهده کسی گذاشتن) اصطلاحی در کلام. متکلمان از تکلیف مالایُطاق به تحمیل تعبیر می کنند و مراد از آن، انجام دادن امری است که فی نفسه ممکن امّا عادتاً فراتر از توانایی انسان است. در پاسخ به این پرسش که آیا خداوند تکلیف مالایطاق می کند یا خیر؟ معتزله براساس اعتقاد به حُسن و قُبح عقلی آن را از سوی خدا روا نمی دانند و اشاعره بر بنیاد این باور که «خداوند هرچه کند و هرچه امر کند نیکوست»، آن را از سوی خدا روا می شمرند. نیز ← تکلیف

مترادف ها

tax (اسم)
خراج، تحمیل، مالیات، باج، تقاضای سنگین

levy (اسم)
خراج، وضع مالیات، تحمیل، مالیات، مالیات بندی، وصول مالیات، باج گیری

force (اسم)
شدت، جبر، عده، بازو، شدت عمل، نفوذ، نیرو، زور، تحمیل، قوا، بردار نیرو، نیرومندی، رستی

imposition (اسم)
وضع، تکلیف، تحمیل، مالیات، باج

exaction (اسم)
مطالبه، تحمیل، اخاذی، مطالبه بزور

infliction (اسم)
تحمیل

protrusion (اسم)
تحمیل، پیش امدگی، پیش رفتگی، جلو افتادگی

فارسی به عربی

ضریبة , فرض , قوة

پیشنهاد کاربران

دیکته
بارسازی
تحمیل : بار بر گردن نهادن ، بار بر دوش کسی گذاشتن ، کاری را بر عهده شخصی نهادن ، مالی را بر ذمه کسی گذاشتن ، به انجام کاری مکلف کردن، کسی را وادار به انجام کاری کردن ، کسی را به عملی متعهد و ملزم کردن
قالب کردن
هرآنچه که خارج از وجود ماست
تحمیل :پیغام ، پیغام دیکته شده .
( ( رسول بیامد و نامه ای قریب یک دسته کاغذ منصوری پیوسته و درهم پیچیده و مهر کرده پیش سلطان محمود نهاد و گفت: امیرالمؤمنین میگوید: نامۀ تو را برخواندم و تحمیل تو شنیدم و جواب تحمیل تو اینست که اندر این نامه نوشته است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

یوسفی ، غلامحسین ( 1372 ) ، گزیده قابوس نامه , عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر ، ص 255 )

واژه تحمیل
معادل ابجد 488
تعداد حروف 5
تلفظ tahmil
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tahmil
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
اجبار، زور، اِعمالِ فشار، اِعمال نظر
🇮🇷 واژه ی برنهاده: سربارش 🇮🇷
سربار،
تحمیل کردن = سربار کردن،
تحمیل شدن = سربار شدن،
آمریکا همیشه بر کشورهای مخالف با خودش، تحریمهایی را تحمیل می کند.
آمریکا همیشه بر کشورهای ناهمسو با خودش، راهبَستهایی را سربار می کند.
وادار کردن، مجبور کردن
‏بوردن/بوریدن = تحمل کردن، متحمل شدن، to bear
بورش = تحمل
بوراندن = تحمیل کردن
بورانش = تحمیل
بورانده = تحمیل شده
{بوردن/بوریدن را از روی burdan پارسیگ ساخته ام. burdan که در پارسی نو �بُردن� شده، در پارسیگ هم به چم حمل کردن است هم به چم تحمل کردن}
...
[مشاهده متن کامل]

بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
‎#پارسی دوست
‎#پیشنهاد_شخصی

تحمیل
اجباری
دیکته کردن
《 پارسی را پاس بِداریم》
تَحمیل
واژه ای اَرَبی اَز ریشه یِ حَمَلَ دَر ریختارِ تَفعیل ست.
این ریختار بَرابَر با ساختِ کارواژه یِ واداری دَر پارسی وَ با نِشانه یِ پَس وَندِ - آندَن بازشِناختَنی ست، با مَتَلی این ناهَمسانی بیش تَر آشکار می شَوَد:
...
[مشاهده متن کامل]

تَعلیم = آموزانِش ( اَز کارپایه یِ آموزاندَن )
تَعَلُم = آموزِش ( اَز کارپایه یِ آموزیدَن یا آموختَن )
بَر هَمین رَوِشمَندی :
تَحمیل = بَرانِش ( اَز کارپایه یِ بَراندَن )
تَحَمُّل = بَرِش ( اَز کارپایه یِ بَریدَن یا بُردَن )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس