تحمیل
/tahmil/
مترادف تحمیل: تکلیف، نامیل خواهی، گردن باری، مجبورسازی، واداشتگی
برابر پارسی: سربار کردن، بار کردن، بیش از تاب و توان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر ) بار کردن بار نهادن سربار کردن . ۲- بعهد. کسی گذاشتن بگردن گذاشتن . ۳- کسی را حامل پیغامی کردن . ۴- ( اسم ) پیغام رسالت : (( گفت ترا می باید رفتن و طوایف طبور را که بر قول تو استواری زیادت دارند و از کار تو ایمن باشند و با خودت بیگانه ندانند از زبان من تحمیلات رسانیدن که ... ) ) ( مرزبان نامه جا. ۱۳۱۷ تهران . ۱۶۵ ) جمع : تحمیلات .توضیح باین معنی درلغت عربی نیامده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پیغام.
دانشنامه آزاد فارسی
تَحمیل
(در لغت به معنی به عهده کسی گذاشتن) اصطلاحی در کلام. متکلمان از تکلیف مالایُطاق به تحمیل تعبیر می کنند و مراد از آن، انجام دادن امری است که فی نفسه ممکن امّا عادتاً فراتر از توانایی انسان است. در پاسخ به این پرسش که آیا خداوند تکلیف مالایطاق می کند یا خیر؟ معتزله براساس اعتقاد به حُسن و قُبح عقلی آن را از سوی خدا روا نمی دانند و اشاعره بر بنیاد این باور که «خداوند هرچه کند و هرچه امر کند نیکوست»، آن را از سوی خدا روا می شمرند. نیز ← تکلیف
(در لغت به معنی به عهده کسی گذاشتن) اصطلاحی در کلام. متکلمان از تکلیف مالایُطاق به تحمیل تعبیر می کنند و مراد از آن، انجام دادن امری است که فی نفسه ممکن امّا عادتاً فراتر از توانایی انسان است. در پاسخ به این پرسش که آیا خداوند تکلیف مالایطاق می کند یا خیر؟ معتزله براساس اعتقاد به حُسن و قُبح عقلی آن را از سوی خدا روا نمی دانند و اشاعره بر بنیاد این باور که «خداوند هرچه کند و هرچه امر کند نیکوست»، آن را از سوی خدا روا می شمرند. نیز ← تکلیف
wikijoo: تحمیل
مترادف ها
خراج، تحمیل، مالیات، باج، تقاضای سنگین
خراج، وضع مالیات، تحمیل، مالیات، مالیات بندی، وصول مالیات، باج گیری
شدت، جبر، عده، بازو، شدت عمل، نفوذ، نیرو، زور، تحمیل، قوا، بردار نیرو، نیرومندی، رستی
وضع، تکلیف، تحمیل، مالیات، باج
مطالبه، تحمیل، اخاذی، مطالبه بزور
تحمیل
تحمیل، پیش امدگی، پیش رفتگی، جلو افتادگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دیکته
بارسازی
تحمیل : بار بر گردن نهادن ، بار بر دوش کسی گذاشتن ، کاری را بر عهده شخصی نهادن ، مالی را بر ذمه کسی گذاشتن ، به انجام کاری مکلف کردن، کسی را وادار به انجام کاری کردن ، کسی را به عملی متعهد و ملزم کردن
قالب کردن
هرآنچه که خارج از وجود ماست
هرآنچه که خارج از وجود ماست
تحمیل :پیغام ، پیغام دیکته شده .
( ( رسول بیامد و نامه ای قریب یک دسته کاغذ منصوری پیوسته و درهم پیچیده و مهر کرده پیش سلطان محمود نهاد و گفت: امیرالمؤمنین میگوید: نامۀ تو را برخواندم و تحمیل تو شنیدم و جواب تحمیل تو اینست که اندر این نامه نوشته است. ) )
... [مشاهده متن کامل]
یوسفی ، غلامحسین ( 1372 ) ، گزیده قابوس نامه , عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر ، ص 255 )
( ( رسول بیامد و نامه ای قریب یک دسته کاغذ منصوری پیوسته و درهم پیچیده و مهر کرده پیش سلطان محمود نهاد و گفت: امیرالمؤمنین میگوید: نامۀ تو را برخواندم و تحمیل تو شنیدم و جواب تحمیل تو اینست که اندر این نامه نوشته است. ) )
... [مشاهده متن کامل]
یوسفی ، غلامحسین ( 1372 ) ، گزیده قابوس نامه , عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر ، ص 255 )
واژه تحمیل
معادل ابجد 488
تعداد حروف 5
تلفظ tahmil
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tahmil
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 488
تعداد حروف 5
تلفظ tahmil
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tahmil
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
اجبار، زور، اِعمالِ فشار، اِعمال نظر
🇮🇷 واژه ی برنهاده: سربارش 🇮🇷
سربار،
تحمیل کردن = سربار کردن،
تحمیل شدن = سربار شدن،
آمریکا همیشه بر کشورهای مخالف با خودش، تحریمهایی را تحمیل می کند.
آمریکا همیشه بر کشورهای ناهمسو با خودش، راهبَستهایی را سربار می کند.
تحمیل کردن = سربار کردن،
تحمیل شدن = سربار شدن،
آمریکا همیشه بر کشورهای مخالف با خودش، تحریمهایی را تحمیل می کند.
آمریکا همیشه بر کشورهای ناهمسو با خودش، راهبَستهایی را سربار می کند.
وادار کردن، مجبور کردن
بوردن/بوریدن = تحمل کردن، متحمل شدن، to bear
بورش = تحمل
بوراندن = تحمیل کردن
بورانش = تحمیل
بورانده = تحمیل شده
{بوردن/بوریدن را از روی burdan پارسیگ ساخته ام. burdan که در پارسی نو �بُردن� شده، در پارسیگ هم به چم حمل کردن است هم به چم تحمل کردن}
... [مشاهده متن کامل]
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
#پارسی دوست
#پیشنهاد_شخصی
بورش = تحمل
بوراندن = تحمیل کردن
بورانش = تحمیل
بورانده = تحمیل شده
{بوردن/بوریدن را از روی burdan پارسیگ ساخته ام. burdan که در پارسی نو �بُردن� شده، در پارسیگ هم به چم حمل کردن است هم به چم تحمل کردن}
... [مشاهده متن کامل]
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
#پارسی دوست
#پیشنهاد_شخصی
اجباری
دیکته کردن
《 پارسی را پاس بِداریم》
تَحمیل
واژه ای اَرَبی اَز ریشه یِ حَمَلَ دَر ریختارِ تَفعیل ست.
این ریختار بَرابَر با ساختِ کارواژه یِ واداری دَر پارسی وَ با نِشانه یِ پَس وَندِ - آندَن بازشِناختَنی ست، با مَتَلی این ناهَمسانی بیش تَر آشکار می شَوَد:
... [مشاهده متن کامل]
تَعلیم = آموزانِش ( اَز کارپایه یِ آموزاندَن )
تَعَلُم = آموزِش ( اَز کارپایه یِ آموزیدَن یا آموختَن )
بَر هَمین رَوِشمَندی :
تَحمیل = بَرانِش ( اَز کارپایه یِ بَراندَن )
تَحَمُّل = بَرِش ( اَز کارپایه یِ بَریدَن یا بُردَن )
تَحمیل
واژه ای اَرَبی اَز ریشه یِ حَمَلَ دَر ریختارِ تَفعیل ست.
این ریختار بَرابَر با ساختِ کارواژه یِ واداری دَر پارسی وَ با نِشانه یِ پَس وَندِ - آندَن بازشِناختَنی ست، با مَتَلی این ناهَمسانی بیش تَر آشکار می شَوَد:
... [مشاهده متن کامل]
تَعلیم = آموزانِش ( اَز کارپایه یِ آموزاندَن )
تَعَلُم = آموزِش ( اَز کارپایه یِ آموزیدَن یا آموختَن )
بَر هَمین رَوِشمَندی :
تَحمیل = بَرانِش ( اَز کارپایه یِ بَراندَن )
تَحَمُّل = بَرِش ( اَز کارپایه یِ بَریدَن یا بُردَن )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)