تحمیر
لغت نامه دهخدا
تحمیر. [ ت َ ح َ ی ُ ] ( ع مص ) بزبان حِمْیَری سخن گفتن. ( تاج العروس ج 3 ص 157 ) ( شرح قاموس ) ( ناظم الاطباء ). || بدخلق شدن. ( شرح قاموس ). بدخوی گردیدن. ( ناظم الاطباء ). در منتهی الارب چ تهران تحمیر بدین معانی آمده و ظاهراً تصحیفی است.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
خرسازی
خر کردن!
شخصی که در اوج ساده لوحی به کرات از یک موضع فریب بخورد، تحمیر شده گویند.
شخصی که در اوج ساده لوحی به کرات از یک موضع فریب بخورد، تحمیر شده گویند.