تحمیج

لغت نامه دهخدا

تحمیج. [ ت َ ] ( ع مص ) چشم در گو افتیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). فروشدن چشم به مغاک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به گودی فروشدن چشم. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). به گوی فرورفتن چشم. ( آنندراج ). || تیز نگریستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( قطر المحیط ). تیز نگریستن به کسی چنانکه گویی مبهوت است. ( اقرب الموارد ). || در چیزی خرد نگریستن. || تغییر چهره از خشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). تغییر چهره از خشم و جز آن. ( اقرب الموارد ). || چشم را گشاده پیوسته نگریستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ازقطر المحیط ). چشم را گشاده نگریستن. ( اقرب الموارد ). || گردانیدن حدقه چشم از بیم و وعید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد )( قطر المحیط ). || لاغری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). لاغر شدن مرد. ( قطر المحیط ).

پیشنهاد کاربران

بپرس